مشاهده: 252 تاریخ: ۱۴۰۲/۰۹/۲۳ دسته: عمومی
سفرهای مجازی عراق کامل شد، کلیک کنید و گوشی را به اطراف بچرخانید.
سفرمجازی به حرم ابوالفضل العباس ع
سفر مجازی به مسجد کوفه (مرقد مسلم و مختار)
سفر مجازی به ایوان طلای حرم امام علی ع
سفر مجازی به ایوان طلای امیرالمونین ع -2
سفر مجازی به داخل حرم امام علی ع
سفر مجازی به مرقد محمد بن هادی
سفر مجازی به حرمین عسکریین سامرا
(تصویر ایام فاطمیه 1402 شمسی)
.
متاسفانه کاظمین به علت جو شدید امنیتی اجازه عکسبرداری ندادند و دستگاهم رو گرفتند
.
روایت های سفر
روایت چای عراقی
طعم چای عراقی شده بود برام یه آرزو، ایام فاطمیه اینجا همه موکب ها چای عراقی داشتن، اهوازی که به ما یه جرعه ی چای نداد ولی اینجا طعمش رو چشیدم... الحمدالله... این مرد عراقی اونقدر خوب بود که که وقتی دید میخوام با دوربین ضبط کنم کتری رو پر کرد و چند دقیقه همین جوری ثابت موند.. ازش تشکر کردم به عربی و یه خاطره افتاد به ذهنم که خیلی بد زمینم زد.. نشستم چایی که داده بود بهم رو خوردم و ..
.
روایت گریه بی اختیار
اولین بار که وارد بین الحرمین شدم تنها بودم نمیدونستم کدوم گنبد برا سیدالشهداست و کدوم برای قمربنی هاشم.. راه افتادم به سمت گنبدی که نزدیک تر بود بهم..
جلوتر رفتم رفتم داخل و همراه با جمعیت رفتیم تا رسیدم به ضریح.. دست خودم نبود تکیه کردم به دیوار رو به ضریح گریه ام گرفت چنددقیقه ای گذشت جمعیت کم شده بود برگشتم پشتم نگاه کردم دیدم درب ها رو بستم و با جمعیت کمی زیر قبه هستیم.. حواسم نبود به ساعت که به وقت عراق اذان مغرب هست.. یه دل سیر همین درددل کردم انگاری آقا با آغوش گرم گفت بیا و اینجا حرفاتو بزن .. اونقدر زمان داشتم هم زیارت کنم هم عکس بگیرم هم درد دل کنم و هم زیر قبه نماز کامل بخونم.. شاید توی عمر آدم یه بار همچین اتفاقی بیوفته اما دفعه اول خیلی حس خاصی داره.. دلت گرم میشه که اقا خودش حواسش بهت هست.. برا همه دعا کردم علل خصوص... تو.. راستی مبارکه انشالله چیزی که مطلع شدم از احوالت..
.
روایت خادم الحسین
خدا از ته دلم و از حرفای نگفتم خبر داره... طعم زائر بودن شیرینه ولی طعم خدمت به زوار کنار حرم خیلی شیرین تر هست.. به لطف خدا یکی از موکب های آذربایجانی رو دیدم و اجازه دادن که سه روزی کنارشون به زائرین خدمت کنیم... منم که عاشق بخش آشپزخونه و گاز و ظرف و غل غل دیگ و سماور.. تایم های خالی هم مشکلات نرم افزاری زوار حل میکردیم خیلی خاطره انگیز بود.. کاشکی بازم تکرار بشه...
.
روایت بوی اربعین
چندسال بود که صدای اربعین که میومد دلم میخواست منم برم پای پیاده.. سفر یهویی عراق خیلی چیزهایی که آرزوشو داشتم براورده کرد، ایام فاطمیه لباس مشکی؛ پیاده روی توی مسیرهای مختلف به سمت حرم با جمعیت عاشق...
.
روایت صفر الگزیری
توی سفر با یک آقایی به اسم الگزیری اشنا شدم، ظاهرا 35 ساله بود ولی سن واقعی اش 48ساله بود! خیلی ادم ساده ای بود ولی زحمتکش.. هراز گاهی هم سیگار میکشید.. شب هفتم من و ایشون و دوتا نفر فامیل و دوستش باهم رفتیم حرم. کنار هم بودیم داشتیم زیارتنامه میخوندیم که از باب القبله بریم داخل صحن. الگزیری سواد نداشت، پول ها رو تشخیص نمیداد کدوم ارزش بیشتری داره، حتی یه موبایل ساده نداشت، خیلی آدم ساده ای بود جوری که توی جامعه ما متاسفانه بهش میگن شیرین عقل اینا رو میگم فامیل و دوستش بهم گفتن از خودم نمیگم. ولی به نظر من ماییم که عقلمون ناقصه چون همیشه درگیریم و دنبال کلک و حیله گری هستیم.خلاصه اون شب ما زیارتنامه میخوندیم کنار ما بود نشست سیگار روشن کرد داشت میکشید یهو پاشد انداخت زیر پاش گفت چشم اقا. ما سه نفر بهش گفتیم چی شد چی میگی؟ گفت سیدی اومد صاحب الزمان بود بهم گفت اقا صفر اینجا سیگار نکش. ما سه نفر مات موندیم عرق کردیم دور اطرافمون نگاه میکردیم ولی اطراف ما کسی نبود ... ما باهم عکس گرفتیم ولی اجازه ندارم عکسشو منتشر کنم، فقط دارم میگم ای کاش شما هم اونجا بودید هیچکسی باور نمیکنه چه اتفاقی افتاد ولی کاش منم میدیدم امام رو.. درددل و غصه زیاد دارم.. ما اون لحظه اونقدر مات موندیم که حتی به ذهنمون نرسید بگیم السلام علیک یا اباصالح المهدی..
.
روایت عروس و دامادی
دو روز قبل از ایام فاطمیه توی حرم یه عروس داماد ایرانی دیدم جوان بودن.. با کت شلوار دومادی و چادر لباس سفید عروسی اومده بودن توی حرم .. نگاهشون میکنم خوشحال بودم براشون.. دلم خیلی گرفت، گذشته ها و خاطرات هنوز رهام نکرده.. دعا کردم برای خوشبختی همه زوج ها.. همه عروس دومادها.. حتی اونایی که هنوز توی مرحله تحقیقات هستن...
.